کد مطلب:314054 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:196

با توسل به حضرت عباس از کوری نجات پیدا کردم
3. اما قصه ی بسیار جالبی كه خود بنده نیز در متن جریان آن بوده و آقای مجتهدی جزئیات آن را برایم نقل كرده اند، قصه ی شفا یافتن آقای محمدعلی خواجوی اهل مشهد مقدس است. ایشان از فامیلهای دور آقای مجتهدی هستند و قصه نیز در سال 1368 هجری شمسی واقع شده است، ولی بنده به پاس اهمیت مطلب، زمانی كه در تابستان امسال 1374 هجری شمسی به مشهد آمدم، صاحب قصه آقای محمدعلی خواجوی و همچنین واسطه ی نقل این قصه آقای سید مهدی منتجب را پیدا كردم و تفصیل كامل جریان را از زبان این دو بزرگوار شنیدم. ماجرا از این قرار بوده است:

آقای خواجوی در كاری صنعتی با پسر عموی خویش، آقای تقی خواجوی، شریك می شوند. در حین كار، یك تكه آهن از چكش جستن كرده، به اندازه ی یك عدس بزرگ وارد چشم راست ایشان می شود. به محض برخورد قطعه ی آهن با چشم ایشان، وی بینایی خویش را از دست می دهد. ایشان را بلافاصله به بیمارستان امام رضا علیه السلام می برند و تحت درمان قرار می دهند، ولی نتیجه ای نمی بخشد.

سپس ایشان را به تهران می برند و در بیمارستان لباف نژاد بستری می كنند. و بنا می شود كه چشم ایشان را تخلیه كنند تا به چشم دیگر سرایت نكند. یعنی برای جلوگیری از فساد چشم دیگر، پزشكان معالج تصمیم می گیرند كه چشم راست ایشان را درآورند تا چشم چپ سالم بماند. این قضایا زمانا مقارن با تاسوعا و عاشورا می شود و قرار می شود كه ایشان را روز دوازدهم محرم الحرام عمل كنند. در این میان، آقا مهدی



[ صفحه 449]



منتجب كرامات و خوارق عاداتی را كه در اثر نذر گوسفند برای حضرت اباالفضل العباس علیه السلام رخ داده است برای آقای خواجوی نقل می كند و ایشان را متقاعد می سازد كه گوسفندی نذر كند. آقای خواجوی وكالت كامل به ایشان می دهد كه هر كار دوست دارد بكند.

آقای منتجب قصه ی گرفتاری آقای خواجوی را برای آقای مجتهدی نقل می كند، ایشان می فرماید: سه رأس گوسفند نذر كند: یكی را برای امام حسین علیه السلام بكشید، یكی را برای حضرت اباالفضل العباس علیه السلام، یكی را هم برای حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام. آقای منتجب این كار را انجام می دهد. آقای مجتهدی فرمودند هر گوسفندی را كه می كشتند مقداری از چشم آقای خواجوی خوب می شد، به حدی كه روز سوم چشم وی كاملا خوب شده بود و بعد از این نذرها دیگر احتیاجی به عمل پیدا نكرد.

حال كیفیت خوب شدن چشم را از زبان خود آقای خواجوی بشنویم. ایشان فرمودند: من در بیمارستان كه بودم. در عالم رؤیا دیدم درون یك استخر هستم كه آب زلال دارد. داخل آن استخر، در یك چیزی مانند تلویزیون، یك گله ی گوسفند دیدم كه سه تا از آنها برای قربانی جدا شدند. نیز در همان عالم رؤیا به من الهام شد كه چشم من خوب شده است، ولی نظرم به همین چشم سالم بود كه گفته بودند فاسد خواهد شد. شب چهارشنبه شد و به جمكران رفتم. در جمكران، بعد از طلوع آفتاب احساس كردم كه مدتی در آفتاب هستم و چشم من می بیند... به پدرم گفتم و پدرم خیلی خوشحال شد، زیرا فردا وقت عمل بود. روی این جریان، تصمیم گرفتم كه قبل از عمل یك مرتبه ی دیگر نیز به مطب دكتر بروم تا چشمم را مجددا معاینه بكند. نزد دكتر رفتم و دكتر بعد از معاینه به من گفت: چشم راست شما در حال خوب شدن است و احتیاجی به عمل ندارد.

به این ترتیب، آقای خواجوی با توسل به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام از كوری نجات پیدا كرد. ایشان این قصه را در حالی برای بنده نقل می كردند كه پشت فرمان ماشین نشسته و رانندگی می كردند و خدا را شكرگزار بودند كه به بركت حضرات اهل بیت علیهم السلام، از جمله حضرت اباالفضل العباس علیه السلام، بینایی خود را بازیافته اند.



[ صفحه 450]